کد مطلب:245344 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

شهادت امام
مرگ مأمون خلیفه حیله گر عباسی در سال 218 هجری فرارسید.

پس از او برادرش «معتصم» جای او را گرفت. معتصم زیركی و كیاست مأمون را نداشت. او در سال 220 هجری قمری، امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیك مراقب او باشد. ضمنا توطئه های گوناگونی ترتیب داد تا به خیال خام خود، امام را نزد مردم رسوا سازد. از جمله ی این توطئه ها، شركت دادن امام در مجالس بحثهای سنگین فقهی و علمی بود. اما بر خلاف خواست ظالمان، همیشه پیروزی با آن امام همام بود و نور الهی در چنان مجالسی بیش از پیش فروزان و آشكار می شد. یكی از این مجالس كه شهرتی فراوان یافته و در بسیاری از كتابها نقل شده، مجلس قطع دست دزد است.

«ابن ابی دواد» در زمان معتصم، قاضی القضات بغداد بود. او در زمان چهار خلیفه ی عباسی، یعنی مأمون، معتصم، واثق و متوكل بر مسند قضاوت تكیه زده و سرنوشت مردم را تعیین می كرد. وی مردی فاسد و هرزه به شمار می رفت.

«زرقان» كه با ابن ابی دواد دوستی و صمیمیت داشت، می گوید: "یك روز ابن ابی دواد از مجلس معتصم بازگشت در حالی كه غمگین بود. علت را جویا شدم. پاسخ داد:



[ صفحه 287]



امروز واقعه ای برایم روی داد كه آرزو كردم ای كاش بیست سال پیش مرده بودم و این بلا بر سرم نمی آمد!

پرسید: چرا؟

گفت: "به خاطر آنچه از ابوجعفر - امام جواد علیه السلام - در مجلس معتصم بر سرم آمد!

سؤال كردم: جریان چیست؟

جواب داد: شخصی به سرقت اعتراف كرد و از خلیفه معتصم خواست با اجرای حد الهی او را پاك سازد. خلیفه همه ی فقیهان و علماء را گرد آورد و محمد بن علی امام جواد علیه السلام را نیز فراخواند و از ما پرسید: دست دزد از كجا باید قطع شود؟

من گفتم: از مچ دست.

پرسید: دلیل آن چیست؟

جواب دادم: چون خداوند در قرآن در آیه ی تیمم می فرماید: صورت و دستهایتان را مسح كنید. [1] .

منظور خداوند از دست در این آیه، تا مچ دست است.

گروهی از فقیهان در این مطلب با من موافق بودند و می گفتند دست دزد باید از مچ قطع شود. ولی گروهی دیگر می گفتند لازم است دست دزد از آرنج قطع گردد و چون معتصم از آنان دلیل خواست، پاسخ دادند: خداوند در آیه ی وضو می فرمود: صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. [2] بنابراین منظور خداوند از دست، تا آرنج است.

آنگاه معتصم به محمد بن علی امام جواد علیه السلام رو كرد و پرسید: نظر شما در این مورد چیست؟

فرمود: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.

معتصم اصرار كرد و قسم داد كه حضرت باید نظرش را بگوید.



[ صفحه 288]



امام علیه السلام فرمود: چون قسم دادی نظرم را می گویم. اینها در اشتباه هستند. زیرا فقط 4 انگشت دزد باید قطع شود و بقیه ی دست باقی بماند.

خلیفه پرسید: به چه دلیل؟

فرمود: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سجده برای خداوند با هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. صورت (پیشانی)، دو كف دست، دو سر زانو، دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجده ی نماز را به جا آورد. و نیز خداوند متعال می فرماید: هفت عضوی كه سجده بر آنها انجام می گیرد، از آن خداست. پس با خدا هیچ كس را نخوانید و عبادت نكنید. [3] .

بنابراین آنچه برای خداست، نباید قطع شود.

خلیفه ی عباسی جواب محمد بن علی - امام جواد علیه السلام - را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع كردند. بدین ترتیب من در میان حاضران بی آبرو شدم به طوری كه همانجا از شرمساری و اندوه آرزوی مرگ كردم. [4] .

چند روز بعد از این حادثه، ابن ابی دواد از حسد و كینه توزی نزد معتصم رفت و گفت: به جهت خیرخواهی به شما تذكر می دهم كه جریان چند روز قبل به صلاح حكومت شما نبود. زیرا در حضور همه ی دانشمندان و مقامات عالی رتبه ی مملكت، فتوای ابوجعفر امام جواد علیه السلام یعنی كسی كه نیمی از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او می دانند، بر فتوای دیگران ترجیح دادی. این خبر در میان مردم منتشر شده و خود برهان و دلیلی بر حقانیت او نزد شیعیان شده است.

معتصم كه پیش از این نیز چند بار در صدد قتل امام جواد برآمده بود، و مایه ی هر نوع دشمنی با آن بزرگوار را در خود داشت، از سخنان قاضی القضات بیشتر تحریك شد و نقشه ی قتل امام را كشید.

روزی خلیفه عده ای از وزیران را نزد خود فراخواند و به آنها گفت: لازم است كه شما شهادت دروغ در حق ابوجعفر امام جواد علیه السلام بدهید و كتبا به



[ صفحه 289]



من بنویسید كه او می خواهد علیه من خروج كند و حكومت را از بنی عباس پس بگیرد.

وزیران همگی موافقت خود را اعلام كردند و نامه ای در این مورد نوشتند و به معتصم دادند.

پس از آن، خلیفه، امام جواد علیه السلام را نزد خود فراخواند و در حالی كه خود را خشمگین نشان می داد، فریاد زد: چرا می خواهی علیه من قیام كنی؟

حضرت فرمود: به خدا قسم چنین فكری به مغز من خطور نكرده است.

خلیفه گفت: افراد بسیاری در این مورد علیه شما شهادت می دهند و من هم اكنون همه ی آنها را فرا می خوانم تا نزد شما شهادت بدهند و دلایل خود را ارائه كنند.

به دستور خلیفه، وزیران در مجلس حاضر شدند و گفتند: - ابوجعفر امام جواد - قصد قیام علیه حكومت دارد و در این مورد نامه هایی به غلامان و طرفداران خود نوشته است و ما چند تا از این نامه ها را از غلامان او كشف كرده ایم و به چنگ آورده ایم.

و سپس نامه ها را به خلیفه دادند.

امام كه در ایوان نشسته بود دستها را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، اگر این افراد بر من دروغ می بندند، ایشان را عقوبت كن.

در این موقع زمین شروع به لرزیدن كرد. لرزش زمین به قدری شدید بود كه هر كس از جای خود بر می خاست، بلافاصله به زمین می افتاد. معتصم كه سخت مضطرب و هراسناك شده بود با تضرع گفت: ای پسر رسول خدا، من از گفته ی خود پشیمان شدم و توبه كردم؛ دعا كن خداوند این زلزله را ساكت كند.

امام دعا كرد و زمین از لرزش باز ایستاد. [5] .

اما سرانجام معتصم منظور پلید خود را عملی ساخت و آن امام همام را در آخر ماه ذیقعده ی سال 220 هجری مسموم ساخته و به شهادت رساند.



[ صفحه 290]



پیكر پاك جواد علیه السلام را در كنار قبر جد گرامی اش امام كاظم علیه السلام، در گورستان قریش در بغداد به خاك سپردند. [6] درود و سلام خداوند بر او و اجداد پاكش باد. مزار این دو بزرگوار هم اكنون به «كاظمین» مشهور است و از دیرباز زیارتگاه مسلمانان بوده است.



[ صفحه 291]




[1] قرآن كريم، سوره ي مائده، آيه 5.

[2] مدرك بالا.

[3] قرآن كريم، سوره ي جن، آيه 18.

[4] عياشي، التفسير، ج 1، ص 319.

[5] شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ص 953.

[6] شيخ مفيد، ارشاد، ص 307.